شاد بودن...
|
|
این روزها آرزوهای کوچکم در حال برآورده شدن هستند و من خوشحالم. 
مسافرت با یک دوست خوب و قدم زدن نیمه شب توی محوطه ی مهمانسرا ....
رفتن به فروشگاه بزرگ مورد علاقم با همون دوست خوب و پرسه زدن لابلای قفسه هاش با چرخ دستی.... 
خوب این ها آرزوهای خیلی کوچولویی بودند ولی من توی خواب هم نمیدیدم بهشون برسم.
شاید بهم بخندین ولی زندگی از نظر من همین فرصت های کوچولو موچولو برای شاد بودنه.
شاید بگین ببین چه قدر دلش خوشه و تو زندگیش هیچ مشکلی نداره و به همه ی اونچه میخواسته رسیده،حالا دردش خرید و مسافرته که شکر خدا رسید بهش...
شاید بگین ....شاید خیلی چیزها بگین....
ولی من فقط یه جمله میگم:
هنر این نیست که وقتی زندگی بر وفق مرادته شاد باشی.هنر اینه که در اوج سختی و ناامیدی بهانه پیدا کنی برای ادامه دادن زندگی، شاد باشی،لبخند بزنی و دل دیگران رو شاد کنی. 
و من هنرمندم.... 
نظرات شما عزیزان:
دکتر نوفرستی 
ساعت4:27---25 مرداد 1391
یاد شعری از دکتر شفیعی کدکنی افتادم:
طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست
با چشمهای روشنِ براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر
پاسخ:زیبا بود.ممنون
هزارپا 
ساعت8:17---24 مرداد 1391
آفرین بر هنرمند .واقعا درست گفتی .کاش منم بتونم اینجور باشم
... 
ساعت23:22---23 مرداد 1391
خیلی قشنگ بود .به دلم نشست
آشنا 
ساعت23:17---16 خرداد 1391
وفق مراد نه وقف! پاسخ:تصحیح شد
ربولي حسن كور 
ساعت21:19---16 خرداد 1391
آفرين بر جناب هنرمند
اون وقت كسي كه تلاش ميكنه اوضاعو بر وفق مراد كنه چيه؟ پاسخ:اون هم هنرمنده اما یه مدل دیگه.رشته ی هنریش فرق داره با من.
|
سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, |
|
|
|